هرطلوعی پایانی دارد غروب من این است...
اینگونه در مرداب عشق غروب کردم...درون مردابی که کسی نبود دستانم را بگیرد!!!!
هرلحظه به مرگ نزدیک تر می شوم...اری سزای من این است...
سزای ندیدن خدا...سزای ندیدن دنیا و زیبایی هایش...
اه چه زود به پایان رسید..چه زود غنچه های نو شکفته ی عشقم پرپر شد...
دیگر فرصتی برایم نمانده ...کسی اطرافم پرسه نمی زند! همه جا تاریک است...
من میترسم همه از کنارم رد شدند فقط تو مانده ای خدااااااااااااا......
MOH@MM@Dتنها...
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |